۱۳۸۵/۰۱/۲۹

تولد، تولد، تولدم مبارک

سلام. امروز تولدم است. بیست و هشت سال پیش، در یک چنین روزی، ساعت دوازده ظهر به دنیا آمدم. طبق شواهد برای به دنیا آوردن خودم خیلی مامان را اذیت نکرده ام. دو ساعت بیشتر در بیمارستان معطل نشده. به یاد هم نمی آورد که آن روز چند شنبه بود.
با یک حساب سر انگشتی، تا حالا ده هزار و دویست و سی و هفت روز، یعنی چیزی حدود دویست و چهل و پنج هزار و ششصد و هشتاد و سه ساعت، از دنیا مصرف کرده ام. اگر روزی هشت ساعت هم خوابیده باشم، تقریبا صد و شصت و سه هزار و هفتصد و هشتاد و نه ساعت از دنیا دیده ام. یاد آن سایت معروف افتادم که هرچند وقت یکبار دوستی لطف می کند و لینکش را برایم می فرستد تا با وارد کردن تاریخ و ساعت تولدم، همه ی این تاریخ ها را همراه با گذشتن سریع ثانیه ها و صدم ثانیه ها ببینم و سرگیجه بگیرم.
حساب کردن روزها و زمان های گذشته اصلا برایم جالب نیست. گرچه هیچکس نمی داند که چقدر زنده خواهد ماند، ولی می شود درموردش رویا پرداخت. من مطابق رویاهای خودم قرار است تا هشتادسالگی سالم زندگی کنم. خدا می داند که در این پنجاه و دو سال باقیمانده چه بلاهایی قرار است بر سر اطرافیانم بیاورم. چیزی حدود نوزده هزار و یازده روز فرصت دارم. زندگی می کنم.