از مجموعه شعرهای انقلابی می ۶۸
شاعر ناشناس
ترجمه از: نفیسه نوابپور
----------------------------------------
تند، تند
وقتی همه چیز بیگانهست
ذهن آرام میمیرد
صدا پیش از آنکه شنیده شود خاموش میشود
شکل پیش از آنکه هست شود میمیرد
و دیوارها ضخیمتر میشوند
فهم از ما دور میشود.
تمدن بشری اینگونه دردناک شکل میگیرد
کسی تنهایی دودآلود و عرق کردهی گل سرخ را نمیفهمد
گل سرخ جوابی به بازجو نمیدهد
چیزی بر برگهایش ثبت نشده
نه مال کارگر است و نه مال کارفرما
فقط گلیست در کارخانه
آنجا که پر است از دود و گازهای کشنده
هوای موهن جریانهای مرگ.
جانوران را ترس، گرسنگی
و جنون انسانها شکار میکنند.
زمین به فساد کویر چشم میدوزد
و برای زندگی
به هر چه نابود کند چنگ میاندازد
شهر گویی کشتی رها شده در طوفان است.
وای از جنون
کاکل سنگین گلهای عادت
دور از چشم میریزد.
غلتان در گویی که میتازد
رو در روی حوادث
تنها سکون روشن استمرار به چشم میآید.
آن سوی
خانه هست و خیابان و دیوار و دریا و توفان و انسان
آن سوی هست و
این سوی تنها عدم به دست میآید.