شعر از: اوژن گیوویک
برای ژان فولان
ترجمه: نفیسه نوابپور
----------------------------------------
زمین و زمان،
کورهراههای پرشیب حوالی روستاها،
سردابها و اتاقکهای قدیمی زیر شیروانی،
حشراتی که در رخوت، گزشی را انتظار میکشند،
همه برایمان تجربههایی همسانند.
ماندن در اتاقها
در گوشههای تاریک و کنار اشیاء قدیمی،
جایی که از دور به چاهی میماند،
و نیاز به این همه
برایمان تجربههایی یکسانند.
خورشید همان است، ولی همانسان نمیتابد،
تو را میبینمت که بر جسدی بینشان میگریی،
در سرزمین تو چنین گریستنی بس غریبتر است
تا در سرزمین من.
فولان، دوست دیرینم، حتی کمی همراز،
من آن روز با مهر
پرواز و آواز خوش چکاوکی را
به تو بخشیدم.