۱۳۸۹/۰۵/۲۳

کلمات

کلمات، تکه‏های سرب مذاب‏اند
انگشتانم را می‏سوزانند
چشم‏هایم را می‏سوزانند
سینه‏ام را می‏سوزانند.
کلمات جاری در رگ‏هایم
قلبم را می‏سوزانند.
کلمات، «تو»اند،
«تو» می‏شوند.

پیش از این بر تمام صفحاتم برف باریده
رد پاهایم بر برف
رد پاهایت بر برف محو شده‏اند
روی برفی صفحات
تکه‏های سربی کلمات گرد می‏آیند
سرد می‏شوند
سخت می‏شوند.

کلمات من
کلمات سربی من
خنده‏های تو
لطافت اندام‏های تو
سنگ می‏شوند
کلمات تازه بر سنگ سخت می‏انبارند.