۱۳۸۹/۱۱/۱۴

شبم جز غیاب تو نیست

شعر از: لویی آراگون
به فارسیِ نفیسه نواب‌پور
این ترجمه را تقدیم می‌کنم به مامان
----------------------------------------

شبم جز غیاب تو نیست
زخم‏‌هایم جز از پیشم رفتن‌‏هایت
جز تو چیزی آنِ من نیست
بی تو همه چیزی دروغ است
بی‏ تو همه حالم خراب است.

زنده‌‏ام در انتظارت
که دستت را به دست بگیرم
می‏‌میرم و قلبم می‌‏شکند
از تصور بی‏‌مهری
از خیال جدا شدنت از راهم.

عشق من، ای مایه‌‏ی اندوهم
روزی از روزهای ماه می
در گذشته‏‌ای نه چندان دور
از من گریختی
چه ماه بدی بود
و چه دوستت داشتم
هرگز مرا نبخشیدی.

جوان بودم و با اشتیاق دوستت داشتم
حالا این منم، منی دیگر
اشک‏‌هایم را بر دستان عریانت می‏‌ریزم
و عشقم را زیر پاهایت.