شعر از: لویی آراگون
به فارسیِ نفیسه نوابپور
این ترجمه را تقدیم میکنم به مامان
----------------------------------------
شبم جز غیاب تو نیست
زخمهایم جز از پیشم رفتنهایت
جز تو چیزی آنِ من نیست
بی تو همه چیزی دروغ است
بی تو همه حالم خراب است.
زندهام در انتظارت
که دستت را به دست بگیرم
میمیرم و قلبم میشکند
از تصور بیمهری
از خیال جدا شدنت از راهم.
عشق من، ای مایهی اندوهم
روزی از روزهای ماه می
در گذشتهای نه چندان دور
از من گریختی
چه ماه بدی بود
و چه دوستت داشتم
هرگز مرا نبخشیدی.
جوان بودم و با اشتیاق دوستت داشتم
حالا این منم، منی دیگر
اشکهایم را بر دستان عریانت میریزم
و عشقم را زیر پاهایت.