شعر از: ماری کلر بانکوار
ترجمه از: نفیسه نوابپور
----------------------------------------
یازده ضربه بر باد مینوازد.
پنجرههای تنهایی به لرزه میافتند.
در خود نجوا میکنیم:
بیرون سرد است.
در نور ماه
... بهاری غریب
سر ساقههای علف را سفید میکند.
پنجرهها را میبندیم
زندگیست که رخ مینماید
شکننده، بیگانه،
بر جیوهی دور شب، در آینههایش.