۱۳۸۳/۱۲/۰۵

قصاص

وقتی که پیراهن مورد علاقه ات را سوزاندم
به من چشم غره رفتی
و دعوایم کردی

وقتی که برایت پیراهن جدیدی خریدم
هنوز گلایه می کردی

پیراهن جدید را که پوشیدی
بازهم شاد نبودی

حتی حالا که پیراهن کهنه شده را دور می اندازی
به یادم می آوری
که روزی
پیراهن مورد علاقه ات را سوزانده ام

پیراهن سوخته را
می شود دور انداخت
می شود پیراهن جدید خرید

دل من ولی عوض شدنی نیست
قصاص عادلانه ای نبود.