۱۳۸۴/۰۴/۲۶

خاکستر

به قدر خاکستر شدن سیگاری فرصت داری
که دست بیندازی دور گردنش و ...

سیگارم را گیرانده ام
زودباش!
دست هایت را حلقه کن دور گردنم
نگاهم کن
مرا به اسم بخوان
لب هایم را برای بوسه های تو نگه داشته ام

سیگار را بی اینکه بوسیده باشم
خاکستر می کنم و
می اندازم زیر پاهای رهگذری
تا فرصت را تمام کند
تا دست هایت را
حلقه نشده دور گردنم از من بگیرد
تا لب هایم را...

سیگاری دیگر آتش می زنم
به یاد فرصتی که از دست رفت
و بوسیده نشده
خاکستر می شوم.