۱۳۹۱/۰۲/۰۴

سعی کن بخوابی

 


پیراهن ارغوانی‌ام را می‌خواهی
منحنی ممتدی که بر زانوانم بالا می‌رود
پایین می‌افتد

جوراب‌های بی‌رنگ ابریشمینم را می‌خواهی
خطوط درهمی که بر ساق‌هایم می‌افتند

سینه‌بند سفیدم را می‌خواهی
خطوطی راست بر بازوانم.

می‌خواهی شعله‌ها را خاموش کنی
با پلک‌هایت.

به سینه‌ات دستی بکش
در فنجان‌های لب‌پریده چای بریز
همه‌ی لباس‌ها را بردار
و سعی کن بخوابی.
نور چراغ‌ها بر دیرک‌ها
برای مطالعه کافی نیست.