۱۳۸۴/۰۹/۳۰

یلدا

بالاخره پاییز تمام شد. یلدا رسیده است. مثل یک میوه ی شیرین و ترد. از امشب سلطه ی روز شروع می شود. غم ها فراموش می شوند و شادی می رسد. حالا عشق جوانه می زند. امشب، نه از تاریکی می ترسم و نه از تنهایی. فردا که تو هم می رسی. مثل روز، مثل نور. دلم به یادت می آورد، سرخوش و مست. کاش می شد که همیشه کنارم بمانی. دلتنگی از دوری ات را به بهانه ی نزدیک شدن بهار، تاب می آورم. فال حافظ می گیرم: ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی / دل بی تو به جان آمد، وقت است که بازآیی.
به بهانه ی این شب، تکه ای از نامه ی یک دوست را می آورم. امیدوارم که خیلی چیزها را به یادمان بیاورد و وادارمان کند که به خیلی چیزها فکر کنیم.
«بله، البته که نه تنها درخت نوئل، بلکه روز نوئل هم تاریخچه ی ایرانی دارد. نوئل همان شب یلدای ماست: بیست و یکم دسامبر، که به علت تغییر تقویم سه روز اختلاف بین تاریخ ها افتاده و به بیست و چهارم دسامبر تبدیل شده. بیست و یکم دسامبر زاد روز «مهر» است. مهر یعنی نور. چون روزها طولانی تر می شوند. از بیش از سه هزار سال پیش، ایرانی ها هدیه های خودشان را به درخت های «سرو» آویزان می کردند، شب بیست و یکم دور هم جمع می شدند و این هدیه ها را تقسیم می کردند.»
جالب بود نه؟ پس تا بعد!