۱۳۸۴/۱۰/۰۱

نامه ای برای یک دوست

حالا دیگر آنقدر بزرگ شده ای که بتوانم این حرف ها را برایت بگویم. شاید هنوز نه آنقدر که بتوانی در اولین تپش های عاشقانه ی یک قلب، عاشق شوی. ولی مطمئن هستم که حالا دیگر معنی حرف هایم را می فهمی. اگر تا چندی پیش از شنیدن این حرف ها طفره می رفتی یا خجالت می کشیدی، حالا می بینم قلبت را که چطور به دیوار سینه ات می کوبد، با یک قرار ساده. حالا دیگر فرق می گذاری بین جنس خودت با جنس دیگری. حالا دلت برای یکی دیگر می تپد.
خوب می شناسم این دلشوره ها و دل مشغولی ها را. آشنا هستم با دودو زدن چشم ها و نگاهی که روبروی همه ی زندگی، ته ذهن را می گردد.
گفتی بار اول است که از این غلط ها می کنی. گفتم خودت خوب می دانی که بار آخر هم نیست. نه، هیچ وقت به خودم اجازه نمی دهم که از اشتباه کردن منعت کنم. گاهی وقت ها، بعضی اشتباه ها، بعضی حماقت ها، بعضی کارها، چنان به دل سرخوشی می دهند که حیف است خودمان را از آن محروم کنیم. فقط باید حواسمان باشد و برای عاقبت کارهایمان آماده باشیم. باید شهامت پذیرفتن نتیجه ی کارهایمان را داشته باشیم. باید حواسمان جمع باشد. نه، هیچ وقت به خاطر ناجور تپیدن دل سرزنشت نمی کنم. فقط می خواهم بدانی که دل گاهی زیادی ناجور می تپد. گاهی ممکن است قرارت را بگیرد. همیشه صبر داشته باش همپای دل و همیشه اصرار داشته باش. به دلت اعتماد کن و همیشه در مشورت با عقلت باش.
یک چیز مهم دیگر را هم باید بدانی. اینکه هیچ چیز ابدی نیست. هیچ چیز مال تو نیست. دل اگر به چیزی می بندی باید خودت را آماده ی از دست دادنش کنی. عشق در رهایی می شکفد و در آزادی می بالد. بندها همیشه فقط باعث افسردگی و پژمردگی می شوند. نه خودت را اسیر بندها کن و نه دیگری را. پرنده را در پرواز دوست داشته باش، ماهی را در دریا و گل را بر بوته ی خودش. و به یاد داشته باش که همه ی ذرات عالم مال تو هستند درحالیکه هیچ کدام به تملک تو در نمی آیند.
از همه ی اینها که بگذریم، زن چیز دیگری ست. اگر می خواهی اش باید همه ی خود خواهی ها و بد ادایی هایش را بشناسی. باید برای نازکردن هایش احترام قایل بشوی. زن می تواند عشقش را نثار هر ذره ی طبیعت کند، و برای هر تکه از زندگی بمیرد. اگر دلش برای تو می تپد، اگر برای تو می میرد، قدر خودت را بدان. او تو را تا حد یک گل، یک برگ خشک، یک پروانه یا یک تکه سنگ بالا برده است. به تو روح طبیعت بخشیده است. تو را در همه ی دنیای زیبایش شریک کرده. جای خودت را به خوبی بشناس و حفظش کن. نه، تو همه ی دنیای او نیستی. تو فقط توانسته ای در دنیای او جای بگیری. همیشه یادت باشد که او، همه ی ذره های دنیای بی کرانش را عاشقانه دوست دارد.