۱۳۸۵/۰۴/۱۶

پازل

نمی‌دانم چرا هزار تکه شده‌ام
بی اینکه زمین خورده باشم
شاید وقتی شنا می‌کردم
یک اره‌ماهی بزرگ
تنم را تکه‌تکه کرده باشد

موج تکه‌هایم را به ساحل می‌آورد
در دنیا می‌گردی و
هر تکه‌ام را از ساحلی پیدا می‌کنی
از من پازلی می‌سازی

یک تکه‌ام ولی گم شده
نیست
جای قلبم خالی مانده میان سینه
دریاها را بگرد
شاید لای دندانه‌های اره جا مانده باشد.