شعر از: ویکتور هوگو
ترجمه از: نفیسه نوابپور
----------------------------------------
دختر جوان!
عشق پیش از هر چیز آیینهایست
که زنان زیبا و طناز دوست دارند خود را در آن بنگرند
و زنان شاد و رویایی دست به دامنش میشوند؛
آنگاه قلب را تسخیر میکند، درست شبیه تقوا
و رنجورش میکند، به سخرهاش میگیرد
و جان را جلا میدهد، پاک میکند.
بعد، افول است و لرزش پاها... – آنگاه
مغاک است. دستها به دیوارههای خلاء چنگ میزنند.
فروغلتیدن به قعر گردابهاست. –
عشق، فریبنده است؛ ناب و مهلک.
باورش نکن.
چه بسیار کودکانی
که قدم به قدم در میانهی رود کشیده میشوند
به تماشا میروند، تن میشویند و غرق میشوند.