۱۳۸۹/۱۱/۰۱

فاتحه

شعر از: میودراگ پاولوویچ
ترجمه: نفیسه نواب‌پور
--------------------

این‌ بار
انگار کسی مرده است

در رخوت پارک
و زیر آسمانی بسته
فاتحه می‏‌خوانند

زنان، بازمانده‌‏ها را می‏‌جویند
مرگ در اتاقی خالی عقب می‌‏نشیند
و پرده‏‌ها را در آغوش می‏‌گیرد.

نوش!
مخموریِ زمین بیشتر است از انسان.

سکوت دل‌‏انگیز نیمروز و
پسرکی که بر درگاه نشسته
انگور می‏‌خورد

ممکن هست که
به آنچه از دست داده‏‌ایم وفادار بمانیم؟

برای مردن عجله نداشته باشید
که هیچ کس شبیه هیچ کس نیست
بچه‏‌ها به فکر اسباب‏‌‌بازی‌‏‌هایشان هستند.

و وقت رفتن خداحافظی نکنید
مسخره ا‏ست
و توهین‌‏آمیز.