شعر از: میودراگ پاولوویچ
ترجمه: نفیسه نوابپور
--------------------
این بار
انگار کسی مرده است
در رخوت پارک
و زیر آسمانی بسته
فاتحه میخوانند
زنان، بازماندهها را میجویند
مرگ در اتاقی خالی عقب مینشیند
و پردهها را در آغوش میگیرد.
نوش!
مخموریِ زمین بیشتر است از انسان.
سکوت دلانگیز نیمروز و
پسرکی که بر درگاه نشسته
انگور میخورد
ممکن هست که
به آنچه از دست دادهایم وفادار بمانیم؟
برای مردن عجله نداشته باشید
که هیچ کس شبیه هیچ کس نیست
بچهها به فکر اسباببازیهایشان هستند.
و وقت رفتن خداحافظی نکنید
مسخره است
و توهینآمیز.