شعر از: اوژن گیوویک
ترجمه: نفیسه نوابپور
----------------------------------------
اینچنین رفته است بر من
با دستهایی آزمند
با کمر شکسته و کبدی سوراخ
پیری در سیسالگی، مرگ در بیست سالگی
پیرتر به چشم میآیم
بهای زندگی بیغشام.
اینچنین رفته است بر من
نه زمین کافی برای خوراک
نه وقت کافی برای زدن زیر آواز
چه خشکی و چه دریا
کاری که برای خود نیست
خانهای که از آن تو نیست
چهارده برای سرجمع شدن
صلح برای گریستن
الکل برای آرام گرفتن
کمی عشق برای شروع
چندی سال برای سرگرم بودن
چندی سال تاب آوردن
عذری نمیتوانم خواست.