۱۳۸۴/۰۸/۱۸

یک توضیح مهم

اولش یک خورده دلخور شدم وقتی که گفت از روی نوشته های وبلاگم می فهمد که چی در خانه ی ما می گذرد. اصلا قرار نبود که این وبلاگ جای دفترچه ی خاطراتم را بگیرد. ولی خب چه می شود کرد؟ من همیشه وقتی که حرف می زنم آرام می شوم. وقتی که چیزی اینجا می نویسم، حس می کنم که دارم برای دوستی حرف می زنم. وقتی که جوابی می گیرم، مطمئن می شوم که یک دوست، حرف هایم را شنیده است. این به من کمک می کند تا زندگی کنم.
راستش تابحال چند تا دوست خوب داشته ام که حاضر شده بودند نوشته هایم را بی اینکه ربطی به خودم بدهند، بخوانند. ولی شاید هیچ کس آنقدر تاب نمی آورد که بتواند من را از نوشته هایم جدا کند. به دوستی گفته بودم که برایم مهم نیست نوشته هایم چه اثری بر او داشته باشند، چون من برای دل خودم می نویسم.
یک توضیح کوچک هم باید بدهم. هیچ وقت نوشته های یک نویسنده را باور نکنید. هیچ وقت به دنبال واقعیت در نوشته هایم نباشید. هرچند ممکن است که خیلی هم غیر واقعی نباشند. به شدت اعتقاد دارم که نویسنده ها، دروغگوترین آدم های روی زمین هستند. راستش من گاهی آنقدر همه چیز را با هم قاطی می کنم و آنقدر در خاطراتم عقب و جلو می روم که حتی خودم را هم آن میان گم می کنم. همه ی نوشته های من، خاطراتی هستند از زندگی.
فقط یک چیز راضی نگهم می دارد. اگر توانسته باشم طوری بنویسم که کسی با خودش فکر کند یک اتفاق واقعی را نوشته ام، به همه ی خواسته ام رسیده ام. من همیشه خواسته ام زندگی را آنطور که امکان دارد بنویسم. همیشه سعی کرده ام ساده ترین لحظه های زندگی را توصیف کنم. همیشه دلم خواسته است که خواننده ی نوشته هایم بتواند خاطرات خودش را دوباره زندگی کند. امیدوارم که توانسته باشم.