۱۳۸۴/۰۸/۱۸

پاییز

نه! پاییز را دوست ندارم. هرچند با اینهمه سبز و سرخ و زرد زیباست. هرچند با اینهمه باران قشنگ است. هرچند خورشیدش زیبا می تابد. هرچند کنار تو باشم. من پاییز را دوست ندارم، فقط به خاطر شب هایش. هر روز که می گذرد، شب زودتر می آید و روز دیرتر. باید تا آخر پاییز تحمل کنم. مثل اینکه شب می خواهد خودش را تحمیل کند. می خواهد همه ی زندگی را تسخیر کند. می خواهد همه چیز را بکشد. حتی خورشید را. و آسمان اشک می ریزد و ناله می کند. ستاره کمک می خواهد. درخت بیمار می شود. شیشه آنقدر نفس نفس می زند تا عرق کند. پرنده گرسنه می ماند. نه، پاییز را دوست ندارم. هرچند زیبا باشد. هرچند کنار تو باشم.