۱۳۸۴/۰۹/۰۴

قانون

کسی می گفت هر چیزی که تابع قید و قانون باشد، زیباست. دلیل کافی برای بحث کردن و مخالفت کردن نداشتم. می دانستم که دلایلم را رد می کند و آنقدر دور خودش می پیچاندم تا آخرش بتواند به سردرگمی هایم بخندد. وگرنه دلم می خواست بگویم که عشق زیباست، به شرط اینکه تابع قانون نباشد. قید و بند، روح عشق را افسرده می کند. دلم می خواست بگویم که آزادی زیباترین و باشکوه ترین است. دلم می خواست بگویم که هیچ قیدی من را مجبور نمی کند آنهمه وقت بگذارم برای ریز کردن تکه های نان و هیچ قانونی پرنده ها را پشت پنجره نمی کشاند. پرنده ها زیبا و شادند.
یاد نامه ی یک دوست افتادم. خیلی دقیق به خاطر ندارم ولی برایم نوشته بود: تابحال شده که در اعماق وجودت به چیزی باور داشته باشی که همه، با انواع قوانین فیزیک و شیمی و ریاضی به تو نشان داده باشند که اشتباه می کنی؟ و شده که یک روز کسی بدون قانون، ولی آشکار و هویدا به تو ثابت کرده باشد که حق با تو بوده است؟