۱۳۹۱/۰۴/۱۷

شب

شعر از: ماری-کلر بانکوار
ترجمه از:‌ نفیسه نواب‌پور
----------------------------------------

شب
آنگاه که زبان خواب، نافهم می‌‌شود
گربه‌ای جست می‌‌زند در گلویمان.

با پنجه‌‌هایش کلمات را به بازی می‌‌گیرد
و ستاره‌‌ها را.

- می‌‌بینی؟
مهم نیست چنگم بزنی!

زمان کش می‌‌آید
در آغوش می‌کشد
حجم انعطاف‌پذیرم را.