شعر از: ماری-کلر بانکوار
ترجمه از: نفیسه نوابپور
----------------------------------------
شب
آنگاه که زبان خواب، نافهم میشود
گربهای جست میزند در گلویمان.
با پنجههایش کلمات را به بازی میگیرد
و ستارهها را.
- میبینی؟
مهم نیست چنگم بزنی!
زمان کش میآید
در آغوش میکشد
حجم انعطافپذیرم را.