در مدار زمین میچرخم
هالهی سفید را گم میکنم
زمین یعنی تو
که روی مبلی لمیدهای و کتاب میخوانی
یا پای میزی نشستهای و کار میکنی
به آسمان که نگاه میکنی
معلوم نیست کجای زمین سقوط میکنم
دروازهای که مرا به زمین برمیگرداند
یک استکان چای داغ است.