شعر از: ماری-کلر بانکوار
ترجمه از: نفیسه نوابپور
----------------------------------------
هی! جونور نویسنده!
از جنبک توی تنت، چیزی حالیت هست؟
همون جنبکی که
تو یه تن یخزده قصه میسازه
یه جور تپش، یه جور حد
واسه چاله چولهها
که تو باهاشون راه میری، باهاشون میخوابی
یه جور سرگذشت حشرات
آدما یا درختای چنار
که تو دیالوگای قصههات سرهمشون میکنی.
بیا اینم یه چندتا چیز آبدارتر واسه توصیفهات
که بزنن بیرون، بترکونن
خودت یه خورده رنگ و لعابشونو بیشتر کن:
تراش زمان
درد عشق، واسه خاطر یک نه!
و همهی اینا
لای یه چین دنیا.