۱۳۸۴/۰۳/۰۸

نفیسه در نیس (3)

خیلی سخت است که بخواهم همه ی نوشته های یک هفته را به قدر نصف صفحه خلاصه کنم. خاطراتی که دلم می خواهد بنویسم تا فراموشم نشوند. اینجا که من هستم خیلی تفاوت دارد با سرزمین مادری ام. مردم خیلی متفاوتند. روش زندگی فرق می کند. این هفته خیلی دلتنگ بودم. آنقدر که وقتی در کتابی در مورد اسلام، در فصلی مربوط به ایران و دوره ی قاجار، مینیاتورهایی با شعرهای فارسی دیدم، خودم را به یک کلیسا رساندم و کلی گریه کردم. بعد هم در دفتر یادبودشان، یادبود فارسی نوشتم. دلم برای زبان مادری ام تنگ است، برای وطنم. چقدر تابحال قدرش را ندانسته بودم. گرچه هیچ دلم نمی خواهد که دوباره به هیاهوی تهران برگردم و روسری سر کنم. بگذریم. طولانی نشود حرف هایم.
چند تا شعر از فارسی ترجمه کرده ام که باید بفرستم برای دوستی که لطف کند و تصحیحشان کند. یکسری عکس هم اگر فرصت بشود می گذارم در آلبوم عکس هایم در سایت Gazzag. و اما چند خبر:
یکی اینکه Christie's که نمی دانم کی هست، می خواهد روز دوازدهم ژوییه کلکسیون آگهی های سینما و یادگاری های صحنه ی Eddy Mitchell را در پاریس بفروشد. “فیلم زیر پوست شهر” از “رخشان بنی اعتماد” خودمان هم از پنج شنبه به سینماهای فرانسه آمده است. (این هم خبر سینمایی بود برای دوست های سینمایی) امروز اینجا روز مادر است. همچنین قرار است یک همه پرسی برگزار شود برای ایجاد قانون اساسی اروپای واحد. پس فردا هم جشن همسایه هاست. (امیدوارم که درست ترجمه کرده باشم)