۱۳۸۴/۰۲/۲۵

آزاد

ژاکتم را در آوردم. آستین های بلوزم کوتاه بود. باد می خورد به بازوهایم و خنکم می کرد. کمی خجالت کشیدم. تا بحال هیچ وقت اینطور آزاد کنار خیابان راه نرفته بودم. بدون روسری، با بلوز و شلوار. هوا سرد بود ولی دلم نمی خواست که دوباره ژاکت را بپوشم و این لذت را از دست بدهم. احساس خوشبختی می کردم. شاد بودم. آزاد بودم.