۱۳۸۴/۰۲/۱۱

دلم می خواد با هم شام بخوریم

گفتم: «شام حاضره. فقط باید تخم مرغ ها رو بشکنم. می آیی؟»
پشت میز، جلوی کامپیوتر نشسته بود. همیشه کارش همین بود. از هر وقت که می رسید خانه، می رفت سراغ کامپیوتر تا وقتی که شام حاضر بشود.
گفتم: «اگه هنوز کار داری، هیچ عجله ای نیست. هر وقت کارت تموم شد بگو...»
به قدر یک لحظه، با یک لبخند و بی هیچ احساسی نگاهم کرد و گفت: «نه، بشکن. اومدم.»
میز شام را چیده بودم. قاشق و چنگال و لیوان و نان و ماست و نوشابه. بشقاب ها را همراه غذا می بردم. دو تا تخم مرغ شکستم در ماهیتابه. روی سفیده ها کمی فلفل سیاه ریختم و روی زرده ها کمی زعفران. قوطی کنسرو ماهی را باز کردم و کنار هر بشقاب نیمی از آن را ریختم. یک طرفش خیارشور حلقه شده و طرف دیگرش سیب زمینی سرخ شده ریختم. طرف خالی بشقاب، تخم مرغ ها را گذاشتم و بردم سر میز. چراغ بالای میز را روشن کردم. یک بوسه ی ملایم از گونه اش برداشتم و گفتم: «حاضره دیگه، بیا.» گفت: «اومدم.» و دیدم که داشت دنبال لیست موسیقی مناسبی می گشت تا شبمان را شاعرانه کند.
نشستم پشت میز. قاشق را زدم وسط زرده و شکستمش. زردی اش راه افتاد روی سفیدی و سرید زیر ماهی و سیب زمینی. بی حوصله گفتم: «اومدی؟» گفت: «آره. تو شروع کن. اومدم.»
صدای موسیقی پیچید در فضای اتاق. زیر و بم صدا را با دقت تنظیم کرد تا کیفیت بهتری داشته باشد. وقتی که بالاخره کنار میز آمد، من بیشتر غذایم را خورده بودم. صورتم را بین دست هایش گرفت، لب هایم را بوسید و گفت: «ببخشید». نگاهش نمی کردم. نشست. به صورتم خیره شد و گفت: «بداخلاق!» لبخندی زدم. باقی غذایم را در سکوت خوردم. او هم ساکت بود.
قبل از اینکه از پشت میز بلند شوم گفتم: «مرسی به خاطر موسیقی. ولی من ترجیح می دادم با هم شام بخوریم. خوبه که ازت می پرسم کی کارت تموم می شه.» چیزی نگفت. دلم نمی خواست تا تمام شدن غذایش صبر کنم. بلند شدم و رفتم به آشپزخانه. خودم را با مرتب کردن و تمیز کردن آنجا سرگرم کردم. غذایش که تمام شد، ظرف ها را یکی یکی آورد و روی کابینت گذاشت. پرسید «کاری با من نداری؟» مشغول شستن ظرف ها بودم. بدون اینکه سرم را برگردانم گفتم: «نه». کمی مکث کرد و باز رفت سراغ کامپیوتر.
لباس خواب پوشیدم و دراز کشیدم روی تخت. موسیقی زیبایی بود که صدای تق تق کلیدها و کلیک های ماوس خرابش می کرد. گفتم: «شب بخیر!» گفت: «خوابیدی؟ من هم الان میام.» می دانستم که نمی آید. پشتم را کردم به در اتاق و خوابیدم.