شعر از: ژاک پرهور
ترجمه: نفیسه نوابپور
---------------------------------------
و جامها خالی بودند
و بطریها شکسته
و بستر گسترده
و در بسته
و همه ستارهها شیشهای
از جنس خوشبختی و زیبایی
در غبار سوسو میزدند
از اتاقی که سرسری روفته
و من مست مرده بودم
و من شعلهی سرمستی بودم
و تو مست زنده بودی
لختِ لخت در آغوشم.