شعر از: ایو بونفوآ
به فارسیِ نفیسه نوابپور
----------------------------------------
بستر، قاب پنجره در کنار، دره، آسمان،
شتاب پرشوکت این ابرها.
پنجهی باران بر شیشه، ناگهان،
چنین از عدم آغاز شد جهان.
در رویای من از دیروز
بذر سالها سوخت به شعلههای خُرد
بر سطح سفالین، بی حرارت.
پاهای برهنهی ما راه افتادند چون آبی زلال.
آه یار من،
چه کم بود فاصلهی بین تنهایمان!
تیغهی پرسهزن و بران زمان
بیهوده فضا میجست به فرود.