۱۳۸۸/۰۳/۱۵

ساعت‌‌های پراگ

شعر از: امانوئل روبله
ترجمه: نفیسه نواب‌پور
----------------------------------------

پراگ، پراگ، درخشش طلا
قدم می‌‏زدیم
تو بس سبک
بر بازوان من، بس جوان، بس روشن
پراگِ صدها برج
و هزاران کلیسا
زیر آسمان مرواریدگون ژانویه
و عشق ما
با ما
سر خم کرده بود بر امواج رود
بین طاق‌‏های پل

ساعت ساختمان شهرداری
مثل یک کیک عسلی بزرگِ تزئین شده
در جشن‌‏های نوئل اسپانیا
شماره‏‌های نقره‌‏ای پریده‌‏رنگ داشت
و خروسی مدام بر آن می‌‏خواند
درست مثل صبح‏‏‌های زندگی؛
دستگاه از کار افتاده بود
مرگ دیگر زنگ نمی‌‏زد
و ما مسخره‏ می‏‌کردیم
که مرگ، نامیراست.
قلب‏‌های چون میخک شکفته‌‏مان
پر بود از غفلت.

نه چندان دور از ساختمان قدیمی شهرداری
در محله‏‌ی یهودیان
ساعتی بود با نشانه‌‏های عبری
که عقربه‏‌هایش خلاف جهت می‏‌چرخیدند
گویی زمان را آزاد می‌‏کرد
و دنیایی می‏‌آفرید
بی‏‌شروع و بی‌‏پایان
که آنجا خوشبختی، چشم‌‏های تو را داشت
آه، عشق گذشته‌‏ی من!

نمی‌‏توانم آن زمستان آواره را برگردانم
بی اینکه یادی از پراگ کنم و دیوارهای قدیمی‏‌اش
و بی اینکه آخرین شعر را به یاد بیاورم
شعری که دو پاره بود
در کوچه‏‌های قصر
بی اینکه از میدان وانسیسلاس یاد کنم
شب
وقتی که روز و شب
بالای سر ما
با مفهومی معکوس می‏‌گشتند
مثل عقربه‏‌های دو ساعت
در آن ژانویه‏ی پراگ
که مرگ و زمان
دست از دنبال کردنمان کشیده بودند.


----------------------------------------
پ.ن.: ساعت بزرگ «هتل شهر» در شهر قدیم یادگاری از قرن پانزدهم است. این از سه قسمت مجزا تشکیل شده: نمایش مجسمه‏های کوچک، محیط و گاهشمار. نمایش مجسمه‏های کوچک هرساعت با حضور یک اسکلت، نشانه‏ی مرگ، آغاز می‌‏شود. او با یک دست طناب زنگ را می‏‌گیرد و با دیگری ساعت شنی را بالا می‌‏آورد. نمایش با آواز خروسی تمام می‌‏شود.
پ.ن.ن.: یهودیان اعداد را نمی‌‏شناختند: هر حرف از الفبای عبری ارزش عددی خودش را داشته، تقریبن شبیه لاتین قدیمی. حروف عبری همچون بسیاری از زبان‌‏های شرقی از راست به چپ نوشته می‌‏شوند و به همین دلیل است که ساعت هتل شهر یهودیان برعکس می‌‏گردد.