
مجلهی «میدل ایست» مصاحبهی زیر را در ژانویهی ۱۹۸۳ چاپ کرده است که در خلال آن میتوان بیشتر به زندگی و طرز فکر این سینماگر بزرگ پی برد.
«سوال: فیلمهای گذشتهتان را چطور ارزیابی میکنید؟
ییلماز گونی: همچون تمام کارگردانهای ترک و کرد در مسیرم با ظلمهای طبیعی نظام حاکم روبرو شدهام. در طول تمام دورهی زندگی سینماییام بارها روشهای متفاوت برای بیان اندیشههایم را امتحان کردهام و باید با صداقت اعتراف کنم که تا امروز هیچ کدام از آثارم آنچه را که خواستهام، به طور کامل بیان نکردهاند؛ نه در شکل و نه در محتوا. تمام این آثار راه حلهایی هستند برای رسیدن به صلح. «رمه» در واقع داستان مردم کرد است اما من نتوانستم از زبان کردی در این فیلم استفاده کنم. اگر از زبان کردی استفاده کرده بودم همهی همکارانم به زندان میافتادند. فیلم «یول» را موفق نشدم به کردی صحیح دوبله کنم و درعوض سعی کردم این نقص را با موزیک اصلاح کنم.

ییلماز گونی: اینجا ما با مشکل دیگری روبرو هستیم و آن اینکه در عمل فقط یک هنرپیشهی حرفهای داریم: «تونسل کورتیز» که نقش پدر در فیلم «رمه» را بازی میکند. بقیه همه غیرحرفهایهایی هستند که هرگز در فیلمی بازی نکردهاند. آوردن هنرپیشههای حرفهای از ترکیه غیرممکن است… و آنهایی که در اروپا هستند جرات نمیکنند در فیلمهای من بازی کنند. آنها حتی قبول نمیکنند که با من حرف بزنند.
سوال: چطور ممکن است بازیگران ترک نخواهند برای کارگردانی که «نخل طلایی» برده بازی کنند؟
ییلماز گونی: آنهایی که در دورههای صلح سرودهای انقلابی میخوانند، در زمانهای بحرانی ترجیح میدهند خودشان را مخفی کنند. بگذریم. من یک فیلمساز ترکیهای هستم اما یک همکار حرفهای ندارم.
سوال: شما به مشکلات فنی که در فیلمبرداری خارج از کشورتان با آنها روبرو شدهاید اشاره کردید، اما مشکل اصلی اینجاست که وقتی ارتباط شما با ترکیه قطع است، چطور خلق میکنید؟
ییلماز گونی: موضوع فیلم بعدی من زندان است. آنجا من ظلمت و اندوه را تصویر خواهم کرد. این چیزها احتیاجی به چشمانداز ندارند.
سوال: چرا زندان؟
ییلماز گونی: به دو دلیل. اول اینکه این بهترین موضوعیست که به موقعیت فعلی ترکیه مربوط است و دوم اینکه من دوباره حاضر به فیلمبرداری در فضاهای اروپایی نیستم.
سوال: در واقع شما یک سینماگر ترک هستید که بیشتر از هر چیز آدمها و طبیعت کشورش را توصیف میکند. اما فیلمهای شما را هموطنانتان نمیبینند و حالا شما بخاطر تبعید از این مردم و این طبیعت دور افتادهاید. این مشکل را چطور حل میکنید؟
ییلماز گونی: ما قطعن راه نشان دادن این فیلمها را به مردم خودمان پیدا خواهیم کرد. اما نمیدانم به شما بگویم چطور. بعد از این فیلم درمورد زندان دیگر قرار نیست فیلمی در فضای مصنوعی درمورد کردستان بسازم.
سوال: چه وقت فهمیدید که کرد هستید؟
ییلماز گونی: درواقع من یک کرد واقعیام. مادرم کرد و پدرم یک کرد زازا بود. دوران کودکیام، تا پانزده سالگی در خانه کردی حرف میزدیم. بعد من از خانواده جدا شدم. خانوادهای که بسیار به شناختم از خودم آسیب رساند. در تمام این مدت در گوشم میخواندند که کردستان و زبان کردی دیگر وجود ندارد. من اما حرف زدنها و آوازخواندنهای کردی را میشنیدم. میدیدم که کردها در موقعیت بسیار دشواری هستند. اصلیت پدرم از «سیورک» است که من تا شانزده سالگی آنجا را ندیده بودم. همانجا توانستم به رنجهای یک خانوادهی بیریشه پی ببرم. پدر و مادرم مدام میگفتند که «شماها از ریشههایتان بریدهاید»… و در ۳۴ سالگی توانستم سرزمین مادرم، «"مووچ» را ببینم. او اهل قبیلهی «جیبران» است که اساس داستان «رمه» سرگذشت این قبیلهی چادرنشین است.
سوال: کردستان در فیلم بعدی شما چه جایگاهی خواهد داشت؟
ییلماز گونی: موقعیت کرد یک موقعیت بسیار مشکل است؛ نه فقط در ترکیه، حتی در عراق و ایران. یک روز میخواهم فیلمی بسازم در ارتباط با داستان تلاش یک فرد برای متولد یا دوباره متولد شدن. فاصلهی مردم کرد از یکدیگر باید از چشماندازهای مختلف مطرح شود. مطرح کردن این مشکل به صورت کاملاً بیطرف بسیار مشکل است. چنین داستانی نیز فقط سرشار از پیروزیها نیست، بلکه شکستها، اشتباهها و فریبها را نیز نشان خواهد داد.
سوال: شما به خاطر کارتان در فرانسه اقامت میکنید؟
ییلماز گونی: من با یک مجوز خاص، فقط برای فیلمبرداری این فیلم در فرانسه ماندهام. به من اجازهی اقامت در زمان تهیهی فیلم دادهاند. بعد از این را نمی دانم. حالا نمیخواهم از آینده صحبت کنم.»
ییلماز گونی سرانجام در سپتامبر ۱۹۸۴ در پاریس، در سن ۴۷ سالگی، در اوج شهرت و به دلیل بیماری کهنهای یادگار از زمان زندان مرد. یک روزنامهی ترک خبر فقدان وی را چنین اعلام کرد: فیلم تمام شد!