۱۳۸۸/۰۳/۱۴

درمورد ییلماز گونی

ییلماز گونی نخستین نامی است که همیشه هنگام صحبت از سینمای ترک و کرد مطرح می‏شود. سرنوشت درخشان این پسر ساده‌ی روستایی کرد مهاجر با تاریخ سینمای کشورش آمیخته است. علاقه‌ی او به سینما به دوران نوجوانی‏اش برمی‏گردد که سینمای سیارش را به میان چادرنشین‌ها می‏برد. به این ترتیب او توانایی تصاویر و سلیقه‌ی عمومی مردم را کشف کرد. ییلماز گونی با چهره‌ای آفتاب سوخته و منشی والا بخاطر قدرت بازی و شناخت علایق مردم، خیلی زود با لقب «شاه زشت» در سینمای ترک مشهور شد. او دهه‌ی ۱۹۶۰ را به تهیه‌ی فیلم‌های مستندی از تحولات اجتماعی ترکیه گذراند. با «سئیت هان» در سال ۱۹۶۸ که داستان عشقی ناگوار یک کرد است و «گرگ‌های گرسنه» در سال ۱۹۶۹، تحولی را در سینمای ترک ایجاد می‏کند. فیلم «امید» در سال ۱۹۷۰ او را با استعدادهایش به سینماگران اروپایی شناساند. فیلم‌های او را آثاری نئورئالیسم می‏ﺩانند که جهان روستایی با گروه‌های کوچک مردمی وابسته به شغل‌های ناپایدار و محکوم نظام سرمایه‌داری، درهم‌شکسته و خشن را برای اولین بار بر پرده‌های سینمای کردستان بردند. موفقیت‏های اجتماعی فیلم‌های ییلماز گونی و حمایت کردها و دانشجویان از او چنان دولت را نگران کرد که پس از کودتای نظامی ۱۹۷۰ او را به اتهام تبلیغ کمونیسم و سپاراتیسم به دوازده سال زندان محکوم کردند. او در زندان نیز به نوشتن فیلم‌نامه و به روی صحنه بردنشان با کمک دستیاران خارج از زندان‏اش ادامه داد. «رمه» و «یول» شاهکارهای پس از زندان وی هستند که نگاهی شکسپیری بر ظلم نظام سیاسی، کهنه گرایی احتماعی و وضعیت زنان جامعه‏ی کرد و ترک دارند. او در سال ۱۹۸۰ به خاطر نوشته‌ها و فیلم‌هایش به بیش از صدسال زندان و ممنوعیت ادامه‏ی کار هنری محکوم شد، اما پس از چندین‌بار تلاش در پاییز ۱۹۸۱ از راه دریا به فرانسه فرار کرد و همانجا پناهنده شد. در بهار ۱۹۸۲ فیلم «یول» نخل طلایی جشنواره‏ی فیلم کن را با فیلمی از «کوستا گاوراس» شریک ‌شد.

مجله‏ی «میدل ایست» مصاحبه‏ی زیر را در ژانویه‌ی ۱۹۸۳ چاپ کرده است که در خلال آن می‌توان بیشتر به زندگی و طرز فکر این سینماگر بزرگ پی برد.

«سوال: فیلم‌های گذشته‌تان را چطور ارزیابی می‌کنید؟
ییلماز گونی: هم‌چون تمام کارگردان‌های ترک و کرد در مسیرم با ظلم‌های طبیعی نظام حاکم روبرو شده‌ام. در طول تمام دوره‌ی زندگی سینمایی‌ام بارها روش‌های متفاوت برای بیان اندیشه‌هایم را امتحان کرده‌ام و باید با صداقت اعتراف کنم که تا امروز هیچ کدام از آثارم آنچه را که خواسته‌ام، به طور کامل بیان نکرده‌اند؛ نه در شکل و نه در محتوا. تمام این آثار راه‌ حل‌هایی هستند برای رسیدن به صلح. «رمه» در واقع داستان مردم کرد است اما من نتوانستم از زبان کردی در این فیلم استفاده کنم. اگر از زبان کردی استفاده کرده بودم همه‌ی همکارانم به زندان می‌افتادند. فیلم «یول» را موفق نشدم به کردی صحیح دوبله کنم و درعوض سعی کردم این نقص را با موزیک اصلاح کنم.

سوال: از آنجا که شخصیت‌های اصلی فیلم‌های شما کرد هستند و فضای اصلی آن‌ها کردستان است، چطور می‌توانید این فیلم‌ها را خارج از کشورتان بسازید؟
ییلماز گونی: اینجا ما با مشکل دیگری روبرو هستیم و آن اینکه در عمل فقط یک هنرپیشه‌ی حرفه‌ای داریم: «تونسل کورتیز» که نقش پدر در فیلم «رمه» را بازی می‌کند. بقیه همه غیرحرفه‌ای‌هایی هستند که هرگز در فیلمی بازی نکرده‌اند. آوردن هنرپیشه‌های حرفه‌ای از ترکیه غیرممکن است… و آنهایی که در اروپا هستند جرات نمی‌کنند در فیلم‌های من بازی کنند. آنها حتی قبول نمی‌کنند که با من حرف بزنند.

سوال: چطور ممکن است بازیگران ترک نخواهند برای کارگردانی که «نخل طلایی» برده بازی کنند؟
ییلماز گونی: آن‌هایی که در دوره‌های صلح سرودهای انقلابی می‌خوانند، در زمان‌های بحرانی ترجیح می‌دهند خودشان را مخفی کنند. بگذریم. من یک فیلم‌ساز ترکیه‌ای هستم اما یک همکار حرفه‌ای ندارم.

سوال: شما به مشکلات فنی که در فیلمبرداری خارج از کشورتان با آن‌ها روبرو شده‌اید اشاره کردید، اما مشکل اصلی اینجاست که وقتی ارتباط شما با ترکیه قطع است، چطور خلق می‌کنید؟
ییلماز گونی:‌ موضوع فیلم بعدی من زندان است. آنجا من ظلمت و اندوه را تصویر خواهم کرد. این چیزها احتیاجی به چشم‌انداز ندارند.

سوال: چرا زندان؟
ییلماز گونی: به دو دلیل. اول اینکه این بهترین موضوعی‏ست که به موقعیت فعلی ترکیه مربوط است و دوم اینکه من دوباره حاضر به فیلمبرداری در فضاهای اروپایی نیستم.

سوال: در واقع شما یک سینماگر ترک هستید که بیشتر از هر چیز آدم‌ها و طبیعت کشورش را توصیف می‌کند. اما فیلم‌های شما را هموطنانتان نمی‌بینند و حالا شما بخاطر تبعید از این مردم و این طبیعت دور افتاده‌اید. این مشکل را چطور حل می‌کنید؟
ییلماز گونی: ما قطعن راه نشان دادن این فیلم‌ها را به مردم خودمان پیدا خواهیم کرد. اما نمی‌دانم به شما بگویم چطور. بعد از این فیلم درمورد زندان دیگر قرار نیست فیلمی در فضای مصنوعی درمورد کردستان بسازم.

سوال: چه وقت فهمیدید که کرد هستید؟
ییلماز گونی: درواقع من یک کرد واقعی‌ام. مادرم کرد و پدرم یک کرد زازا بود. دوران کودکی‌ام، تا پانزده سالگی در خانه کردی حرف می‌زدیم. بعد من از خانواده جدا شدم. خانواده‌ای که بسیار به شناختم از خودم آسیب رساند. در تمام این مدت در گوشم می‌خواندند که کردستان و زبان کردی دیگر وجود ندارد. من اما حرف زدن‌ها و آوازخواندن‌های کردی را می‌شنیدم. می‌دیدم که کردها در موقعیت بسیار دشواری هستند. اصلیت پدرم از «سیورک» است که من تا شانزده سالگی آنجا را ندیده بودم. همانجا توانستم به رنج‌های یک خانواده‌ی بی‌ریشه پی ببرم. پدر و مادرم مدام می‌گفتند که «شماها از ریشه‌هایتان بریده‏اید»… و در ۳۴ سالگی توانستم سرزمین مادرم، «"مووچ» را ببینم. او اهل قبیله‌ی «جیبران» است که اساس داستان «رمه» سرگذشت این قبیله‌ی چادرنشین است.

سوال: کردستان در فیلم بعدی شما چه جایگاهی خواهد داشت؟
ییلماز گونی: موقعیت کرد یک موقعیت بسیار مشکل است؛ نه فقط در ترکیه، حتی در عراق و ایران. یک روز می‌خواهم فیلمی بسازم در ارتباط با داستان تلاش یک فرد برای متولد یا دوباره متولد شدن. فاصله‌ی مردم کرد از یکدیگر باید از چشم‌اندازهای مختلف مطرح شود. مطرح کردن این مشکل به صورت کاملاً بی‌طرف بسیار مشکل است. چنین داستانی نیز فقط سرشار از پیروزی‌ها نیست، بلکه شکست‌ها، اشتباه‌ها و فریب‌ها را نیز نشان خواهد داد.

سوال: شما به خاطر کارتان در فرانسه اقامت می‌کنید؟
ییلماز گونی: من با یک مجوز خاص، فقط برای فیلمبرداری این فیلم در فرانسه مانده‌ام. به من اجازه‌ی اقامت در زمان تهیه‌ی فیلم داده‌اند. بعد از این را نمی دانم. حالا نمی‌خواهم از آینده صحبت کنم.»

ییلماز گونی سرانجام در سپتامبر ۱۹۸۴ در پاریس، در سن ۴۷ سالگی، در اوج شهرت و به دلیل بیماری کهنه‌ای یادگار از زمان زندان مرد. یک روزنامه‌ی ترک خبر فقدان وی را چنین اعلام کرد: فیلم تمام شد!