
فقط کمی جابجا
به جای «آب» نوشتم «دریا»
به جای «نان» نوشتم «خورشید»
به جای «بابا» نوشتم «چشمهای تو»
معلم خوانده بود:
«بابا به من آب داد.
بابا برایم نان آورد.»
تمام روز پشت در کلاس از سرما لرزیدم.
شعر از: راینر ماریا ریلکه
به فارسی نفیسه نوابپور
----------------------------------------
چند بندر هست
و در این میان چند بندر هست
که شاید تو به آنها وارد شوی.
چند پنجره هست
که میتوان آنجا زندگیات و تلاشهایت را دید.
چه تعداد بذر از آینده پر میکشد
که دلخوشی را به توفان بدل میکند
روز آرام جشن
شکفتنهاشان از آن توست.
چند زندگی هنوز در این جهان در جریان است
و میبالد با نیرویی که از زندگی تو میگیرد.
چه معاملهی همیشگی بزرگی است با نیستی.